کتاب The Devil and Miss Prym تالیف Paulo Coelho
نزدیک پانزده سال بود که برتای پیر، هر روزش را به نشستن جلو در خانهاش میگذراند. اهالی ویسکوز میدانستند سالخوردهها معمولا” همین کار را میکنند: رؤیای گذشته و جوانی را میبینند، به جهانی میاندیشند که دیگر در آن سهمی ندارند، موضوعی برای گفتوگو با همسایگان میجویند.
اما برتا دلیلی برای آنجا نشستن داشت و آن روز صبح، هنگامی که خارجی را دید که از سرلایی پرشیب بالا آمد و آهسته به طرف تنها هتلِ دهکده رفت، انتظارش به پایان رسید. آن گونه نبود که بارها تصور کرده بود، لباسش از استفاده بسیار فرسوده بود، موهایی بلندتر از معمول داشت، و ریشاش را نتراشیده بود. اما کسی همراهش بود: شیطان.